- سپر انداختن
- انداختن سپر بر زمین، هزیمت کردن گریختن، عاجز شدن، تسلیم شدن، یا سپر افکندن بر آب. زبون شدن فروتنی کردن
معنی سپر انداختن - جستجوی لغت در جدول جو
- سپر انداختن
- کنایه از سپر افکندن، شکست خوردن و دست از مبارزه برداشتن و تسلیم شدن،
برای مثال چند چو پروانه پر انداختن / پیش چراغی سپر انداختن (نظامی۱ - ۴۱) ، نه هر جای مرکب توان تاختن / که جاها سپر باید انداختن(سعدی - ۳۵)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجرد گشتن و نشاط کردن
حرکت دادن و جنباندن سر به هر طرف از روی تکبر و مستی و شور و حال
رختخواب پهن کردن رختخواب انداختن بستر افکندن
بار افکندن، کود دادن زمین
پرتاب کردن تیر بوسیله کمان تفنگ و غیره، طعنه زدن، دعای بد کردن نفرین کردن
گرفتار کردن بدام انداختن، دچار مخمصه کردن
Catapult
Discard
катапультировать
ловить
выбрасывать
katapultieren
wegwerfen
катапультувати
викидати
katapultować
wyrzucać
catapultar
capturar
descartar
catapultare
catturare
scartare
catapultar